loading...

روزهای رنگی ارکیده

من آن توام مرا به من باز مده

بازدید : 467
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 11:55

خان‌های فندق جانم هم تموم شد خدا رو شکر. رستم ۷ تا خان داشت، ولی فرآیند بچه داری،با اغماض ۱۲ تا :))

امروز واکسن ۴ ماهگیشو زدیم و الان در حال تاب دادن گهواره اش و سردرد ناشی از گریه‌هاش و گریه‌هام دارم مینویسم. دیدن دردش سخت تر از درد کشیدنه.‌.. هرچند به خودم دائم میگم، مامان باید قوی باشه، ولی سخته، خیلی سخت...

دو تا خان آخر مربوط به خودم بود، هرچند خوب خوب نشدم ولی به شدت امیدوارم به بهبودی و دلم روشنه که‌‌ان‌شالله تا یک ماه دیگه کامل خوب میشم. برای همین دیگه پرونده خان‌ها رو میبندم تا بچه بعدی :دی

+ وقتایی که سه تایی کنار همیم، خیلی خوش میگذره. باباش میگه، ما چطوری قبل پارسا، زندگی میکردیم؟ -واقعا چجوری؟ هزار رنگ پاشیده به روزهامون :)

+ تپل مپل شده دلبرکم. گاهی میخندم به اون روزای بعد زایمان که چقدر حساس شده بودم روی کوچیک و کم وزن بودنش، و چقدر حرفای اینجوری اذیتم میکرد. فکر میکردم همیشه کوچولو و ضعیف میمونه! بهترین تعریفیم که این روزا شنیدم یکی از طرف تسنیم عزیز و یکی از طرف پرستارِ مرکز بهداشت بود هردو گفتن، همت خودت بوده این وزن گرفتن و دست مریزاد. حس کردم کارمو خوب انجام دادم و خیلی آرامش بخش بود. :)

+ بیاین شاد کنیم دل همو، بیاین گرد طلایی شادی بپاشیم. بیاین از خوشی‌های هرچند کوچیک بگیم. این روزها بیشتر از هر وقت دیگه نیاز داریم که قشنگی‌ها رو ببینیم :)

پست بعدی چندتا فیلم کمدی دل‌شاد کن میذارم، یه ساعتم بخندین. من به هدفم رسیدم ^-^

به جز دیدنت آرزویی ندارم...شب آرزوها تویی آرزویم😍اللهم عجل لولیک الفرح
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 16
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 17
  • بازدید کننده امروز : 15
  • باردید دیروز : 6
  • بازدید کننده دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 18
  • بازدید ماه : 202
  • بازدید سال : 2455
  • بازدید کلی : 6043
  • کدهای اختصاصی